سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف دل یک آشنا

تا حالا شده دلواپس یکی شوید؟ یه نفری که خیلی برای شما عزیز است و مهم که بخاطر اون هر کاری بکنید. یا شده که عاشق بشید و کسی رو دوست داشته باشید؟ حس خوبیه که بخاطر یه نفر هر کاری کنی اما اون کار باید درست باشد و به انحراف نره خیلی ارزش بالایی داره تقریبا نزدیک به دو سال است که از کسی خوشم میاد و تا میبینمش دلم میریزه براش انگار که همه ی دنیا را بهم دادن با دیدن اون خیلی خوبه و ظاهر مهربانی داره برای من که خیلی جذابه و امیدوارم که فقط برای من جذاب باشه نه دیگران چون من عاشقشم دوستش دارم . من همیشه از مسیری میرم که بتونم ببینمش و هر روز صبح با رفتن سر کارم از مسیر همیشگی میرم و اونو میبینم و اصلا به من توجهی نداره چون سر به زیر و همیشه تو فکره تا میبینمش فک کنم مشغله فکری داشته باشه و تا حالا ندیدم یک بار با موبایلش کار کنم همیشه تو دستش یک کیف مشکی اداری هست و از کنار من بی تفاوت رد میشه و من نزدیک ترین مسیر را میرم که از کنارش رد بشم تا بتونم بوی اودکلن او را حس کنم خیلی بویی خوبی هس و من او را دوست دارم.

یک دل عاشقانه ساده

 

روزی داشتم میرفتم سر کار که یهو دیدم از دور یک نفر افتاده روی زمین اول ترسیدم و هیچ کسی هم اونجا نبود بعد که نزدیک شدم دیدم اون آقا پسری هست که من دوستش دارم دیدم داره نفس نفس میزنه و از بینیش خون میاد و افتاده روی زمین رفتم جلو بهش یه دستمال دادم گفت بهم کمکم کن گفتم چیکار کنم؟ گفت برام یکمی آب بیار قرصمو نخوردم باید قرصمو بخورم 15 دقه بیشتر وقت ندارم تا اینو گفت انگار تو وجود من زلزله 10 ریشتر ایجاد شد با سرعت تمام رفتم خودمو رسوندم به آب معدنی و براش آب خریدم اومدم دیدم صورتش پر خون شده و دورش آدم جم شده رفتم جلو قرصشو بهش دادم با آب و خورد بعد به همه گفت که برن من موندم کنارش اون روز دیگه کارمم دیر شده بود و زندگ زدم که کار فوری پیش اومده و من نمیتونم امروز بیام بعد کنارش نشستم و باهاش صحبت کردم آب براش روی دستتش ریختم تا صورتشو بشوره بعد با دستمال پاک کرد و بعد بهم نگاهی انداخت و بهم گفت تو جون منو نجات دادی من به تو مدیونم منم از خجالت آب شدم و هیچی نمیگفتم . ولی خیلی دوستش داشتم و بعد ازش پرسیدم چیشد که اینجوری شدید؟ بقیه داستان دلواپس را در پست بعدی برای تون ارسال میکنم.